-
+ یک حاطره از هزار خاطرات تو
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 11:44
بی سر و صدا وارد اتاق شد ،ای خدا!! یک بار هم زنگ نزد....درب راهرو را آهسته باز می کند تا یک نفر هم از صداش بیدار نشه . سلام یا اهل منزل!! آخر چرا همیشه او باید اول سلام کند؟؟ علیکم السلام....کیف و کت را به اتاق می برد و ساعت و انگشتری را روی میز کارش می گذارد و بعد از پوشیدن لباس راحتی جوراب به دست راهی حیاط شد!!که...
-
صحفیه ای از نیاز نثار جانان در شب قدر
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 18:18
در شب قدر برایم تو براتی بفرست شاید این جان رمضان دگری سر نکند خدایا با نامه ای سیاه و با قلبی امیدوار به سویت آمدم . مرا در میهمانی خوددعوت کردی و حال منتظرم که با دست پر روزهای آخر این میهمانی رابا بخشش و شادی تو سپری کنم. ای آنکه مرا از خود بیشتر دوست میداری..... چگونه در این شبهای نورانی می توان با تو نجوا نکرد......
-
خاطرت همیشه جاوید است
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 15:34
آمده بود دیدنم ؛ساکت و مهربان نگاهم میکرد و چند کلمه بعد از نگاه مهر با ن او دلمو بیشتر می شکست یواش درگوشی گفت چیزی نمی خواهی؟؟ خودمو جمع کردم گفتم دعا کن کم نیارم آخه میترسم فشاردرد بزنه امتحانمو را خراب کنه... اول نمی دونستم منظورش از اینکه چیزی لازم نداری این بوده که اون سفری در پیش داره... گفتم به بچه های امداد...
-
بوی خوش رمضان
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 06:40
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندی لقمه های راز شد لب فرو بند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن چند خوردی چرب و شیرین از...