بوی عطر مادر

خاطراتم

بوی عطر مادر

خاطراتم

مسافر راهیان نور یا سفری به سرزمین نور

برای این پست مقاله ای انتخاب کرده بودم ولی دعوت دختر عموی بزرگوارم خانم موسوی را لبیک میگم و از خاطرات جنوب براشون مینویسم
چرا که چند روز دیگه با خواهرای بسیج عازم کربلای ایران هستم
ببخشید یه مرتبه رفتم توی اون فاز ساال 61 سالی که جنوب و راهیان نور به شکل الان نبود . نه دیدار کننده هاش این دید و حال و هوا رو داشتند و نه فضا فضای گردشگری داشت .
روزی بود روزگاری... یه خانم از یکی از استانهای معتدل و نسبتا خوش آب و هوا میخواست بره قشلاق بره جایی که عرب تهدید میکرد کشورشو جایی که فرزندان آب و خاکش در سنگرهای خاکی با کمترین امکانات روز و کمترین ترس و دلبستگی دنیوی جمع شده بودن تا پوزه دشمن بعثی رو که تجاوز به میهن شون کرده بود به خاک مزلت بمالند.

ادامه مطلب ...