بوی عطر مادر

خاطراتم

بوی عطر مادر

خاطراتم

نقش زنان در اعتلای تمدن اسلامی (مطالعه موردی انقلاب اسلامی)

دهه فجر مبارک



سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مبارک باد


 


 



با بزرگداشت سی امین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و ورود به دهه چهارم انقلابمان  میتوان با یک باز نگری از دست آوردها و تلاشهای برای دهه بعد گامهای بلند ی را برداشت . روزهایی به یاد ماندنی از رشادت ها و ایثارگری ها و حماسه های جاودانه مردان و زنان کشورمان که برای دست یافتن به آرمان « استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی » از هیچ کوششی دریغ نکردند و تمام سرمایه و هستی خود را به میدان جهاد و مبارزه آوردند. و همچنین روزهایی که با روبرو بودن به جنگی تحمیلی و دشمنانی تا بن دندان مسلح ولی با دلهایی امید وار و مصمم مردمی ایستادند و رشادت ورزیدند که در طول تاریخ کمتر مشابه ای چون امت قهرمان ایران میتوان یافت.

ادامه مطلب ...

همه سفارت های حامی اسرائیل مرگ بر اسرائیل ایمیل می کنیم!!!

بیایید همگی برای تمامی سفارت خانه های کشور های حامی اسرائیل شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را بفرستیم   

  آنها در هیچ جا نباید آرامش داشته باشند!!!  

روی لینک ها کلیک کنید تا وارد سایت شوید   

سفارت آلمان  

 سفارت فرانسه

پست های الکترونیک سفارت انگلیس 

پست الکترونیک: BritishEmbassyTehran@fco.gov.uk 

پست الکترونیک: Chancery.Tehran@fco.gov.uk

پست الکترونیک: Tehran.Consular@fco.gov.uk

پست الکترونیک: PPA.Tehran@fco.gov.uk 

پست الکترونیک: info@ir.britishcouncil.org 

پست الکترونیک: ComEnquiries.Tehran@fco.gov.uk 

روزی یه ایمیل هم براشون بفرستیم

مرگ بر آمریکا

مرگ براسرائیل 

مرگ بر انگلیس

اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود.  

امام خمینی(ره)

سخنان استاد شهید مطهری راجع به مسئله فلسطین

 

 والله و بالله ما در برابر این قضیه‏ مسئولیم . به خدا قسم مسئولیت داریم . به خدا قسم ما غافل هستیم .


و الله قضیه‏ای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است ، این قضیه است . داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده ، این قضیه است .


اگر می‏خواهیم‏ به خودمان ارزش بدهیم ، اگر می‏خواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش‏ بدهیم ،


 باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش می‏گفت برای‏ من عزاداری کنید ،


می‏گفت چه شعاری بدهید ؟ آیا می‏گفت بخوانید : " نوجوان اکبر من" یا می‏گفت بگویید : " زینب مضطرم الوداع ، الوداع " ؟!


 چیزهایی که من ( امام حسین ) در عمرم هرگز به اینجور شعارهای پست و کثیف ذلت آور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها نگفتم؟!


اگر حسین بن‏ علی بود می‏گفت اگر می‏خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد .


شمر امروز موشه دایان است. شمر هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان بخورد.


هی دروغ در مغز ما کردند که‏ آقا این یک مسئله داخلی است. مربوط به عرب و اسرائیل است .


 


تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم ، خودمان را شیعه علی بن ابی طالب بخوانیم.


آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم؟ آیا اینها مسلمان‏ نیستند، عزیزان ندارند؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمی‏کنند؟


« فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم (سوره نساء ، آیه 95) الذین‏ آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»( سوره توبه ، آیه 20)


  به وسیله مال که می‏توانیم کمک کنیم . والله این انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است.


اولین سوالی که بعد از مُردن‏ از ما می‏کنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید ؟


پیغمبر فرمود : « من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم »


هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد می‏کند یاللمسلمین مسلمانان به‏ فریاد من برسید ، و او را کمک نکند ،


 دیگر مسلمان نیست ، من او را مسلمان نمی‏دانم . چه مانعی دارد که ما برای اینها حساب باز کنیم ؟


 چه‏ مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به اینها بدهیم ؟ …


مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصت شناس باشند، دردشناس باشند، حقایق شناس باشند.


 من وظیفه خودم را عمل کردم . وظیفه من فقط گفتن بود و خدا می‏داند جز تحت فشار وجدان و وظیفه خودم چیز دیگری نبود.


 این کمک مالی را وظیفه‏ شما می‏دانم و وظیفه خودم و هر خطیب و واعظی می‏دانم که این را بگوید،


بر هر خطیب و واعظی واجب می‏دانم که چنین حرفی را بزند. مراجع تقلید بزرگی مثل آیت الله حکیم و دیگران


 رسما فتوا داده‏اند که کسی که در آنجا کشته می‏شود ، اگر نماز هم نخواند شهید در راه خداست.


 پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم ، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم ، به کتابهای خودمان ارزش بدهیم ،


به پولهای خودمان ارزش‏ بدهیم ، خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند بکنیم . علت اینکه


دولتهای‏ بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمی‏اندیشند ،


 این است که معتقدند مسلمان غیرت ندارد . آمریکا را فقط همین یکی جری کرده است .


می‏گوید مسلمان جماعت غیرت ندارد ، همبستگی و همدردی ندارد.


می‏گوید یهودی که‏ برای پول می‏میرد، جز پول چیزی نمی‏شناسد، خدایش پول است ، زندگیش پول‏ است ،


حیات و مماتش پول است ، به یک چنین مسئله حساسی که می‏رسد روزی‏ یک میلیون دلار به همکیشانش


کمک می‏کند ولی هفتصد میلیون مسلمان دنیا کوچکترین کمکی به همکیش خود نمی‏کنند"!



روسری هدیه به سران بی غیرت

به اندازه همه سران بی غیرت روسری موجود استزنان ایرانی همواره دوشادوش مردان در عرصه های مهم انقلاب حاضر بوده اند . ما  از نسل شیر زن کربلایم و هر گز تن به خفت و خواری نخواهیم داد و چون مردان غیور سرزمین مان و دیگر   مسلمانان و ازاد گان از این همه بی غیرتی سران عرب به تنگ امده ایم.


ما دیگر بعد از حملات دد منشا نه صهیونیسم به مردم بی دفاع و دست خالی  غزه  خواب نداریم و آماده ایم که از مظلومیت اینان به هر  صورت دفاع کنیم. و از اینکه سران کشورهای عرب مسلمان خود را در خواب زمستانی فرو برده اند و در عیش نوش با شیاطین گیلاس سلامتی کفر و استبداد را بهم میزنند .


وهمانطور که مقام معظم رهبری فرمود سکوت برخی کشورهای عربی از حملات صهیونیستها مصیبت بار تر است  هدف از این اقدام این جمع را هشدار به سران عرب اعلام می کنم: سکوت خفت بار سران کشورهای عربی به هیچ وجه قابل توجیه نیست  تصمیم  دارم به تک تک سران عربی یک روسری زنانه هدیه بدهم.و از همه خواهران عزیزم دعوت می کنم تا در این طرح شرکت کنند و به بی غیرتان عرب روسری هدیه دهند.


و ما با این اقدام اعلام میکنیم که زنان مسلمان از برخی مرد نمایان عربی شجاع تر و با شهامت تر هستند


خدا یا

خدا یا تو خود خوب می دانی که همه اعضا و جواع من با مهر تو امیخته است.از هنگامی که چشم بر این سرای تو باز کردم برق بودنت  تو را در چشم دلم احساس کردم.

و زمانی که به نغمه های دلنواز اذان  را در گوشم جاری شد  به گمانم تمام ذرات وجودم به یک باره تسلیم عشق تو شد.

واما نمی دانم چه شد که الان این دل  به بند مادیات دنیایی اسیر گشته؟

خدا یا اگر عاشقم می کنی  تنها مرا اسیر عشق خودت کن که تشنه وصل تو باشم

و عشق نا متجانس دنیوی را از نهادم بردار و بر دلم عشق محبانت را هک کن تا به نشان گمراهی دل نمیرم.

خدایا تو مرا خلق کردی و به من همه چیز عطا کردی ،در همه حال وجود بی مقدار رم را در حمایت خود قرار دادی.

و روزهایی که در این دنیا در خلوت تنهایی بسر می بردم تنها فا نوس کوچه تنهای و خانه دلتنگی  هایم بودی.

خدا یا تو خود به من آموختی که چگونه نفس بکشم و چگونه با عشق به دیدارت روزهارا با امید  زند گی را سپری کنم.

خدا یا تو درهای معرفت شناخت خودت را برویم باز کن و زنجیر های هوی و هوس را از پا هایم بگسل ؛ چرا که مشتاق حرکت به سوی تو شدم.

ای خوشا آن دمی که بال هایم توان پرواز به سوی حریم آسمانی و بارگاه ملکوتی  تو را  تا پیشگاهت پیدا کند.

ای دوست و ای رهگذر !!!!اگر روزی بر قاب خالی این بند بریده ؛گذری  می کنی بدان که شادم روزی که خالی از خود و پر از او شده باشم.

برایم دعا کنید تا گنجایش تهی شدن  از خود را داشته باشم.


ay_pray[1].jpg

همسفران عشق


در این روزهای سرد و در زیر آسمان آبی هر روز اتفاقها و ماجراهای جدید پیش می آید و لی حکایت دل ودلبران از هر حکایت و ما جرایی شنیدنی تر و دلنشین تر خواهد بود شما هم بفرمایید مطالعه کنید
در اوایل جنگ تحمیلی بود که علی و محمد دو رفیق قدیمی باز مدرسه را به قصد اعزام به جبهه ترک کردند . اینبار برخلاف گذشته با دستکاری شناسنامه توانستند فرمانده پایگاه را برای رفتن به جبهه راضی کنند
..
محمد که به بهانه خریدکفش پول گرفته بود در خونه علی را زد و علی هم ساک باشگاه رو برداشته و آماده بود که مثلا بره تمرین فوتبال از همون راه به محل اعزام نیرو رفتند
.
توی پایگاه بچه های رزمنده جمع شده بودند ، تعدادی از خانواده رزمنده ها هم برای استقبال بچه هاشون همراهشون اومده بودند
.
تنها علی و محمد و یک نفر دیگر بدون همراه امده بودند
یک مرتبه دستی به شانه محمد گرمی خاصی داد، این گرمی تازه گی نداشت ، بله این همان دستان زحمت کشی بود که محمد و برادران شهیدش محسن و مرتضی را بزرگ کرده بود و خودش با همین دستان آنها را در رفتن به جبهه مشایعت کرده بود
.
محمد از خودش خجالت کشید و اشکهایش امانشو برید

افتاد به پای پدرش و تا آمد چیزی بگه
چشمش به ساک مرتضی افتاد همونی که محسن هم وقت رفتن با خودش برده بود، پدر محمد با آرامی گفت: بابا مگر چه بدی از من و مادر و خواهرات دیده بودی که بی خدا حافظی گذاشتی رفتی؟؟
دیگه علی هم همراه محمد اشک می ریخت و هردو چسبیده به منصور اقا یعنی هر سه با هم گریه می کردنند
.
بیا بابا اینهارو مادرت داد و این ساعت هم ساعت سید مرتضی است پیش تو باشه بهتره ،آخه جایی میره که صاحبش اونجاست
.
ببحشید باید می گفتم که این خانواده چه فرشته هایی هستند ؛اقا سید منصور نانوایی تنوری داشت که الان اونو اجاره داده چون بنده خدا از سال 56 که توسط ساواگ دستگیر و شکنجه شد توان اداره نانوایی را ندارد ، ایشون 7 بچه داشت 3 تا پسر و 4 دختر که دوتا از پسراش شهید شده بودند و 3 تا دختر شو هم شوهر داده بود البته یکیشون بیوده بود آخه داماد منصور اقا هم شهید شده بود.مهندس شهید رحمانی نژاد نفر اول کنکور سال 50 دانشگاه و نفر اول اعزام به جبهه سال 59 در شهر خودشون بود
.
بله گفتم که شما پی می برید و اما سومین دختر سید منصور هم توی بیمارستان اهواز مشغول خدمت بود و این محمد آقا هم که راهی شده سال اول دبیرستان تحصیل می کرد
..
محمد با صدای آرامی گفت حاجی مخلصم و همیشه مطیع ، می دونستم هنوز حاج سید منصور ازاهدافش دست بردار نیست و من را هم بی نصیب از محبتش نمی کنه
i
که سید با تبسمی گفت بسه بابا ترکیدم.. و با همان نگاه مهربانش توی چشمای محمد نگاه کرد و گفت مرد خدا رزمنده اسلام ، باید یه قولی بدی به این پیر مرد، محمد سریع پرید وسط حرفش و گفت چه قولی حاجی؟؟
پدر که عاشقانه تر نگاه به قامت محمد می کرد گفت: همون قولی که اقا سید مرتضی و محسن هم دادند
!!!
بله فول شفاعت
!!!!!!
محمد از خجالت سرشو انداخت پایین و با لبخندی از روی رضایت و شرم گفت :حاجی این منم که باید مورد شفاعت جدت قرار بگیرم قربون جدت
..
که یکمرتبه علی هم پرید وسط حرف پدر و پسر گفت من قول می دم به هر دوی شما اگر بزراید بریم سوار بشیم، آخه بابا اتوبوس رفت اقا سید قربونت بزار بریم تا کسی نیامده منو پیاده کنه
دست محمد را از دست سید منصور بیرون کشید و دوتایی صورت سید منصور را بوسیدن و مثل برق سوار اتوبوس شدند که سید فریاد زد به سلامت . علی جان بابا نترس من به پدر و مادرت می گم و رضایت شونو جلب میکنم بیرید به سلامت خوب یاد بگیرید و خوب بجنگید
.
بعد از رفتن محمد وعلی ،سید به منزل علی خسروی رفت و به انها خبر اعزام علی و محمد را داد . 4 ماه بعد علی و محمد در یک عملیات بزرگ بعد از دلاوریهای زیاد و یک هفته بیداری شبانه روزی در سنگری که آرام در کنار هم به خواب رفته بودند به سوی معبود خود شتافتند و در خیل دلاور مردانی جای گرفتند که جاودانه های تاریخ این ملتند

حاج منصور موسوی هم بعد از یک ماه از شهادت محمد در جبهه ها به سقایی مشغول شد و پس از 3 سال سقایی رزمندگان در حمله بمب افکنهای دژخیمان در جبهه های حنوب به شهادت رسید و هنوز اجساد مطهر این چهار شهید خانواده موسوی مفقود می باشند . و علی خسروی وسید محمد موسوی دو رفیق جدا نشدنی برای همیشه درکربلای جبهه های دفاع مقدس ماندند تا برای این مرز و بوم یاد اور حماسه های جاوید شوند
.
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد

دعای عرفه

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا آَصُنْعِهِ

ستایش خاص خدایى است آه نیست براى قضا و حکمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند

ساخته اش

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ

ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده آه آفرید انواع گوناگون پدیده ها را و

بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ

به حکمت خویش محکم ساخت مصنوعات را طلایه ها

(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود

جازى آُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ آُلِّ قانعٍ وَراحِمُ آُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ

پاداش دهنده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ

هر سود و بهره و آن آتاب جامع آه فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و او است آه دعاها را شنواست

وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا

و گرفتاریها را برطرف آند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ریشه آن سازد پس معبودى جز او نیست و

شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ آَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ

چیزى با او برابرى نکند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه

وَهُوَ عَلى آُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ

و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم

مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَیْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَآُونَ

اقرار دارم به اینکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز آردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنکه باشم

شَیْئاً مَذْآُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاْصْلابَ آمِناً

چیز قابل ذآرى و مرا از خاک آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى

لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ

از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاْیّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ

صلبى به رحمى آوچ آردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین

تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ

و از روى مهر و راءفتى آه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حکومت پیشوایان

الْکُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَآَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

آفر آنان آه پیمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب آردند ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى آه

سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ

پیش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى آه اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از

رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِکَ وَسَوابِغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ

این نیز به من مهر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت آه پدید آوردى خلقتم را از منى

یُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ

ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریکى

(مشیمه و رحم و شکم ) میان گوشت و خون و پوست

تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

و گواهم نساختى در خلقتم و واگذار نکردى به من چیزى از آار خودم را سپس بیرونم آوردى بدانچه

سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً

در علمت گذشته بود از هدایتم بسوى دنیا خلقتى تمام و درست و در حال طفولیت و خردسالى

صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ

در گهواره محافظتم آردى و روزیم دادى از غذاها شیرى گوارا و دل پرستاران را

الْحَواضِنِ وَآَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَآَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ

بر من مهربان آردى و عهده دار پرستاریم آردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان

وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى

نگهداریم آردى و از زیادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاینده تا

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى

آنگاه آه لب به سخن گشودم و تمام آردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى

زایِداً فى آُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اآْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ

هرساله زیادتر از سال پیش تا آنگاه آه خلقتم آامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسید واجب آردى

عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ

بر من حجت خود را بدین ترتیب آه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى

وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ

و بیدارم آردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت

وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِآْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ

و آگاهم آردى به سپاسگزارى و ذآر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب آردى

وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ

و آنچه رسولانت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان آردى

عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ

و در تمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینکه مرا از بهترین خاآها آفریدى

تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ

راضى نشدى اى معبود من آه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلکه روزیم دادى

وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الاْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَدیمِ

از انواع

(نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم آامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن

احسان دیرینه ات بود

اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى آُلَّ النِّقَمِ

نسبت به من تا اینکه تمام نعمتها را بر من آامل آردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى

باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینکه راهنماییم آردى بدانچه مرا به تو نزدیک آند

اِلَیْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ

و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد آه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو

اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى آُلُّ ذلِکَ

به من عطا آنى و اگر اطاعتت آنم قدردانى آنى و اگر سپاسگزاریت آنم بر من بیفزایى و همه اینها

اِآْمالٌ لاِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ

براى آامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است آه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو آه

آغازنده

مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَاءَىَُّ نِعَمِکَ ی ا

نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاآیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِآْراً اءَمْ اَىُّ عَطایاکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یا

معبود من آدامیک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد آنم یا براى آدامیک از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام آنم در

صورتى آه آنها

رَبِّ اَآْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ

اى پروردگار من بیش از آن است آه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَآْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى

آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور آرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشکار شد

مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ

از تندرستى و خوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است

عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى

و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم

وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ

و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم

مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى

و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَآاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ

و آنچه بچسبد و روى هم قرار گیرد بر آن دو لبم و حرآتهاى تلفظ زبانم و محل پیوست آام

حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى

)

فک بالاى ) دهان و آرواره ام و محل بیرون آمدن دندانهایم و محل چشیدن خوراک و آشامیدنیهایم

وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ

و رشته و عصب مغز سرم و لوله

ادامه مطلب ...

بت من........

غیر او من بتی را سراغ ندارم
بتی از جنس خودش...
توی پستوی سینه ام  جایش داده بودم
برایش رودی ز خونم کشیدم تا هر وقت شد سیرابش کند
بتم خیلی گرم مهربان  بود؛خونم دیگر به او دلبسته شده شد آنچه که نباید میشد!!!
با چشم دلم دیدم که یک روز وقتی حواسم به دلم نبود سوار قایقی  شد و روی جاری رود خونم به راه افتاد تا خبر شدم از پستوی دلم رد شده بود
حالا باید می نشستم تا دوباره این دل گمشده اش را پیدا کند
بت اش را پیدا کند
ترسیدم دیگه برنگردد
حتی قفل  حیاط خانه قلبمو عوض نکردم نترسیدم توی این مدت دزدی وارد قلبم بشود و همه چیز را غارت کند
یک شب که خیلی از ماجرا گذشته بود
صدای در حیاط بیدارم کرد
وقتی رفتم استقبالش از خجالت رود اشکم هم جاری شد
ولی چه سخاوتمند منو بخشید
و اغوش گشود که بیا دعوتم کن تا در دلت خانه کنم
راستی تو با قایق رفتی چطور با پای خودت برگشتی
اونم بلیطی را نشونم داد که از طرف من صادر شده بود
بعد گفت مگر خودت اینو با هزینه ای که سالها بعد از رفتنم جمع کرده بودی نگرفتی؟؟
با خجالت گفتم بله... نه... نمیدونم واقعا خودم برات بلیط فرستادم یا نه و اینکه دو باره تونستم قلبمو خونه تو کنم
ولی میخواهم یه قولی بدم تا صبح نشده
چه قولی ؟؟
اینکه دیگه محکم درو می بندم
و حواسمو جمع میکنم تا که دیگه سفر نری
خندیدگفت باشه...
 پرسیدم خوب حالا باید چیکار کم تا هر گز تو رو از دست ندهم؟؟؟
گفت همیشه همینطور بیا و دیگه حواستو جمع و جور کن
من همینجا نزد تو هستم
گفتم میخواهم بنده تو باشم
گفت بیا آغوشم برایت همیشه باز است.....

تا شب

 گویند: صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛

پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت .

نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.

 آن گاه خطاب به جماعت گفت :

مردم !هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!

 کسى برنخاست . گفت :

حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد!

 باز کسى برنخاست . گفت :

 شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید!

 منبع:

حکایت پارسایان

اثر : رضا بابایى

گذری اجمالی در باب ولایت(1)

پیش گفتارتمام انسانها در زندگی خویش از فراز و نشیب برخوردارند و با مشکلات مختلفی مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل دچار ضعف و ناتوانی می گردند و سعی می کنند با کمک و راهنمایی درد آشنایان خود را از مهلکه نجات دهند و با یافتن " الگوها " در هر زمینه ای ، و سپس تبعیت از آن ، وظایف خویشتن را بخوبی انجام دهند و مشکلات و دردهای خویش را تسکین بخشند . یکی از این اسوه ها پیامبراکرم ( ص ) است که قرآن مجید هم این حضرت را ( 1 ) به همین نام معرفی می فرماید . بجز رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال " الگوی " دیگر و جانشین برای آن حضرت باشیم ، به پیشوای بزرگی همچون مولای متقیان حضرت علی ( ع ) خواهیم رسید ، و چه زیباست که برای پذیرش اخلاق و رفتار حسنه ایشان ، زندگی پر فراز و نشیب و سراسر شگفتی آن حضرت را مرور کنیم . حضرت علی (ع) چگونگی ولادت

حضرت علی ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد . خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت وبسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت : " خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت ، و به حق
( 2 ) " کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا بود . و نوزاد خویش سه روز پس از سیزدهم رجب سی ام عام الفیل فاطمه ( 3 ) را به دنیا آورد . دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت : ( 4 )" پیامی از غیب شنیدم که نامش را " علی " بگذار . " کودکی حضرت علی (ع)حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پیامبر ، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ، ( 5 ) علی ( ع ) را به خانه خود بردند . به این طریق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پیامبر از شهر ( 6 )خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد . (بعثت پیامبر( ص) و حضرت علی( ع

شکی نیست که سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است . و خداونددر آیات بسیاری بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر ( 7 )دعوت فرموده است . از فضایل حضرت علی ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر ( ص ) باشند . ابن ابی الحدید در این باره می گوید : بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله " اختلافی
نیست که علی بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خدا را تایید کرده است( حضرت علی ع نخستین یاور پیامبر (ص

پس از وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد ( ص ) به پیامبری و سه سال دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد . در این میان تنها حضرتعلی ( ع ) مجری طرحهای پیامبر ( ص ) در دعوت الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد . در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پیامبر خدا ! من تو را در این راه یاری می کنم پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود : ای خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که علی ( ع ) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست . از افتخارات دیگر حضرت علی ( ع ) این است که با شجاعت کامل برای خنثی
کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت . حضرت علی (ع) بعد از هجرت

بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پیامبر ( ص ) به مدینه دو نمونه ازفضایل علی ( ع ) را بیان می نمائیم

1 - جانبازی و فداکاری در میدان جهاد : حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پیامبر ( ص ) و شرکت در سریه های مختلف از افتخارات و فضایل آن حضرت است .
2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ایشان آیات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط می کرد . به همین علت است که وی را از کاتبان وحی
و حافظان قرآن به شمار می آورند . در این دوران بود که پیامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی ( ع ) پیمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع ) فرمود :
" تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی . به خدایی که مرا به حق برانگیخته است ...
)تو را به برادری خود انتخاب می کنم ، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان8را فرا گیرد( . "
حضرت علی (ع) داماد پیامبر (ص)

عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جزعلی ( ع ) کسی شایستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع ) در میان نخلهای باغ یکی از انصار مشغول آبیاری بود موضوع را با ایشان در میان نهادند و ایشان فرمود : دختر پیامبر ( ص ) مورد میل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد . وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسید ، عظمت محضر پیامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگوید ، تا اینکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ایشان را جویا
شد و حضرت علی ( ع ) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود :
"
آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ " پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .ماجرای قدیر خم

پیامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش درراه برگشت در محلی به نام غدیرخم در نزدیکی جحفه دستور توقف داد ، زیرا
پیک وحی فرمان داده بود که پیامبر ( ص ) باید رسالتش را به اتمام(9)برساند . پس از نماز ظهر پیامبر ( ص ) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود :
"
ای مردم ! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان
شما بروم درباره من چه فکر می کنید ؟ " مردم گفتند : " گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می کردی " پیامبر فرمود : " آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدای یگانه ، خدایی نیست
و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ " مردم گفتند : " آری ، گواهی می دهیم . " سپس پیامبر ( ص ) دست حضرت علی ( ع ) را بالا گرفت و فرمود :
"
ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست ؟ " مردم گفتند : " خداوند و پیامبر او بهتر می دانند . " سپس پیامبر فرموند :
"
ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست . " و این جمله را سه بار تکرار فرمودند . بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی ( ع ) تبریک گفتند و با وی بیعت
نمودند . حضرت علی (ع)بعد از وفات پیامبر

پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) به علت شرایط خاصی که بوجود آمده بود ،حضرت علی ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد. نه در جهادی شرکت می کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن می گفت . شمشیر در نیام کرد و به وظایف فردی و سازندگی افراد می پرداخت . فعالیتهای امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است :
1 -
عبادت خدا آنهم در شان حضرت علی ( ع )
2 -
تفسیر قرآن و حل مسائل دینی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال
زندگی پیامبر ( ص ) مشابه نداشت .
3 -
پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای دیگر .
4 -
بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .
5 -
حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و پاره ای از مشکلات
با بن بست روبرو می شد .
6 -
تربیت و پرورش گروهی که از ضمیر پاک و روح آماده ، برای سیر و سلوک
برخوردار هستند .
7 -
کار و کوشش برای تامین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا
که با دست خویش باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود و سپس آنها را
در راه خدا وقف می نمود . جنگهای دوران خلافت حضرت علی (ع)

در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) جنگهای فراوانی رخ داد از جمله صفین ، جمل و نهروان که هر یک پیامدهای خاصی به دنبال داشت . شهادت حضرت علی (ع)

بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تمیمی و عمروبن بکر تمیمی در یکی از شبها
گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزی ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که
باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاویه و عمروعاص است . و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند ، مسلمانان تکلیف خود را
خواهنددانست . سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد . ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در میان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستید . حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمی توان گریخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که این دو بیت را زمزمه می کرد عازم مسجد شد . کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زیرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد . و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآید(10). جزع و فریاد مکن
ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن( 11)آن حضرت وارد ساخت . شریفش را رنگین کرد . در این حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آیه 55سوره
طه را تلاوت فرمود :
"
شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن
(12) بیرونتان می آوریم . حضرت علی ( ع ) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود :
"
شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم و به اینکه کارهای خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید . یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان را مراعات کنید . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک
سپرده شد ، و مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد .


- سوره احزاب ، آیه 21. ( 1 )
- فروغ ولایت ، ص 35( کشف الغمه ، ج 1 ، ص 90) . ( 2 )
- آفتاب ولایت ، ص 19( الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص 171، ش 1 ) . ( 3 )
- آفتاب ولایت ، ص 19( بحارالانوار ، ج 35، ص 18) . ( 4 )
- فروغ ولایت ، ص 37( سیره ابن هشام ، ج 1 ، ص 236) . ( 5 )
- فروغ ولایت ، ص 38 ( 6 )
- آفتاب ولایت ، ص 131( سوره بقره ، آیه 148) . ( 7 )
- فروغ ولایت ، ص 86( مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 14، استیعاب ، ج 3 ، ( 8 )
ص 35)
- فروغ ولایت ، ص 141( سوره مائده ، آیه 67) ( 9 )
- فروغ ولایت ، ص 697 ( 10 )
- فروغ ولایت ، ص 697( بحارالانوار ، نقل از مالی ، ج 9 ، ص 650) ( 11)
- فروغ ولایت ، ص 697 ( 12

********************************************************

چند حدیث نبوی درمورد ولایت علی ع

انت اخى و وزیرى و وارثى و خلیفتى من بعدى

کفایة الطالب ص

205 (حدیث نبوى)

همچنانکه در فصل گذشته آیاتى که در باره ولایت و برترى على علیه السلام نازل شده از کتب عامه استخراج و ثبت گردید در این فصل نیز اغلب باحادیث نبوى از کتب معتبره اهل سنت اشاره میگردد تا هر گونه راه عذر و بهانهاى براى آنان مسدود باشد

. ـحدیث غدیر:علماء و مفسرین از عامه و خاصه نوشتهاند که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله موقع مراجعت از حجة الوداع در غدیر خم توقف نموده و پس از ایراد خطبه بمردم فرمود آیا من نسبت بشما اولى بتصرف نیستم؟عرض کردند چرا فرمود من کنت مولاه فهذا على مولاه .یعنى هر کس که من مولا و صاحب اختیار او هستم این على مولاى او خواهد بود و بدین ترتیب او را بولایت و پیشوائى مردم منصوب گردانید (1) . ـحدیث منزلت:احمد بن حنبل و شیخ سلیمان بلخى و ابن صباغ مالکى و دیگران نوشتهاند که پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود:انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى (2) .